تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ میراکلس

به وب میراکلس خوش اومدید ❤️ تو این وب کلی فعالیت های قشنگ و میراکلسی میکنیم 😍 امیدواریم خوشتون بیاد 💖

رمان خواهران گمشده

| Katherine

اون شخص یک دختر بود که می‌خورد از میلی دوسال بزرگتر باشه

میلی پرسید:شما کی هستید؟

دختر گفت:من کاترینا هستم و ۱۳ سالمه از آشنایی باهات خوشبختم

میلی گفت :من هم همینطور من هم میلی هستم        کاترینا تو میدونی اینجا کجاست؟

کاترینا گفت: معلومه اینجا محله بهار هست جایی که من و دوستام زندگی می‌کنیم اینجا خیلی با صفا و قشنگه

با من بیا میلی

میلی با کاترینا رفت تا اینکه به کوچه ای زیبا رسید...

رمان خواهران گمشده

| Katherine

امیلیا یه راهی پیدا کرد اما مشکل این بود که راه خروجی پر از زنبور بود

میلی توی یه کوچه ترسناک بود

میلی می‌ترسید از جاش تکون بخوره اون کوچه خیلی ترسناک بود

تصمیم گرفت بلند شه 

بلند شد ولی یک صدا او را از جا پروند

میلی گفت سلام؟ کسی اینجاست؟

کسی پشت سر او بود...

رمان خواهران گمشده

| Katherine

تا اینکه آنها به هوش آمدند 

تازه یادشون اومده بود که چه اتفاقی افتاده بود و خیلی گریه کردند

ولی بعد از گریه کردن فهمیدند که آن دو از هم جدا شدند

میلی خیلی ترسیده بود اما امیلیا دنبال یک جایی می‌گشت که راه بیوفته و دنبال خواهرش بره

میلی دوباره داشت گریه میکرد...

رمان خواهران گمشده

| Katherine

بعد از اون زلزله وحشتناک دو خواهر گمشدند 

میلی دختری یازده ساله با موهای طلایی و بور با چشمانی رنگ آسمان بود

و امیلیا دختری شانزده ساله با موهای قهوه ای و چشمانی قهوه ای بود

امیلیا در صحرا افتاد و گم شد و میلی در شهر در کوچه ای ناکجا آباد افتاد

هردو ترسیده بودند تا اینکه...

آدرس وبلاگ من

| Katherine

های کیوتام

من یه وبلاگ ساختم برای کیپاپ لاور ها است کلا کره لاور ها

اگه دوست داشتین خوشحال میشم ببینمتون توی وبلاگم

راستی نویسنده هم نیاز دارم

https://kpoplovers.blogix.ir/

اینم آدرس وبلاگم

خوشحال میشم این تو ببینمت ن

بای

 

معرفی رمان خواهران گمشده

| Katherine

سلام دوستان اومدم با رمانم

اسم رمان: خواهران گمشده

شخصیت ها: میلی، امیلیا خواهر میلی ، رز، کاترینا دوست های میلی

داستان درمورد دو خواهر هست. روزی آنها توی خونه نشسته بودند و با خانواده کتاب میخواندند، ناگهان زمین لرزه شدیدی آمد و میلی و امیلیا از خانه بیرون دویدند اما مادر و پدر نتوانستند بیرون بیایند...

من برگشتم

| Katherine

سلام

بعد یک سال درگیری با مدرسه من برگشتم با کلی رمان و...

رمان هامو به زودی میدم

چه رمانی بزارم درمورد چی باشه؟

نظر بدین

این پست رو تا ۱۰ تا لایک برسونید رمان میزارم

بایییی